خلاصه داستان: آدام وارد یک ماجراجویی متقابل می شود تا یک سری از مردان را پیدا کند که می توانند پدر او باشند که هر کدام زندگی متفاوتی دارند که می تواند برای او باشد.
خلاصه داستان: داستان سه دوست را دنبال می کند که متوجه می شوند قدرت این را دارند که 20 سال با یک عطسه به این طرف و آن طرف بروند. با این حال، آینده آنطور که آنها امیدوار بودند خوب نیست و آنها باید مسئولیت نجات جهان را بر عهده بگیرند.
خلاصه داستان: تاکاگی که اکنون بزرگ شده است، دوباره به مدرسه راهنمایی خود به عنوان یک مربی مراجعه می کند. او در آنجا با نیشیکاتا، همکلاسی سابق خود که قبلاً او را مسخره می کرد، روبرو می شود و اکنون معلم ورزش است. پویایی بازیگوش آنها رزومه می شود، که منجر به تعاملات بیشتر بین این دو می شود.
خلاصه داستان: یک ویراستار کتاب در شهر نیویورک برای اداره یک کتابفروشی برای ماه دسامبر انتخاب می شود، در حالی که با پسر صاحبان کتابفروشی سر و صدا می کند، دوباره جرقه خلاقیت خود را کشف می کند و می آموزد که استعداد (و عشق) را می توان در هر کجا پیدا کرد.
خلاصه داستان: در سال 1985، پدر فداکار، بیل فورلونگ، اسرار آزاردهندهای را که در صومعه محلی نگهداری میشود، کشف میکند و حقایق تکاندهنده خود را کشف میکند.
خلاصه داستان: کای، زنی خانه دار که به نظر می رسد ندانسته است که چه کسی است و چه کسی می خواهد باشد. در جریان مسابقات بسکتبال دخترش، یک زن مسن را آزار می دهد. این رویداد تبدیل به یک کاتالیزور برای زندگی ای می شود که در حال چرخش است...
خلاصه داستان: گرومیت نگران این است که والاس بیش از حد به اختراعاتش وابسته شده است، که وقتی والاس یک «کوتوله باهوش» را اختراع کرد که به نظر میرسد ذهن خودش را توسعه میدهد، موجه است.
خلاصه داستان: پس از 20 سال، اودیسه سرانجام به ایتاکا بازمیگردد، جایی که میبیند همسرش توسط خواستگارانی که برای پادشاه شدن با هم رقابت میکنند زندانی شده و پسرش در معرض مرگ به دست آنهاست. اودیسه برای به دست آوردن خانواده و تمام چیزهایی که از دست داده است، باید خود را دوباره کشف کند...