خلاصه داستان: الیور در نتیجه کار در یک کارخانه تولید شاخ دچار حمله عصبی میشود، اما وقتی دستورات دکتر را در مورد هوای دریا اجرا میکند، متوجه میشود که یک خلافکار سابق در کشتی است.
خلاصه داستان: یک بیوه پیر مهربان یک غذای رایگان برای پسران بی پول سرو می کند، اما صاحبخانه حریصش می خواهد او را به دلیل پرداخت نکردن وام مسکن خود از خانه بیرون کند و باعث می شود که پسرها برای نجات او بیایند.
خلاصه داستان: الیور پس از یک مهمانی نامرتب در خانه در حالی که همسرش دور است، از استنلی میخواهد تا به او کمک کند تا مکان را تمیز کند، اما کمک رایگان همیشه یک معامله نیست.
خلاصه داستان: استن که بیست سال وفادارانه در پست خود در جنگ جهانی اول باقی مانده بود، سرانجام به خانه میآید، جایی که بهترین دوستش، اولی، او را میپذیرد، و به این ترتیب به او اجازه میدهد تا بسیاری از راحتیهای دنیای مدرن را کشف کند.
خلاصه داستان: در فصل زمستان، پسرها با نواختن آلات موسیقی خود در یک محله بد پولی به دست نمیآورند، اما به نظر میرسد با پیدا کردن یک کیف پول پر از پول در خیابان، شانس آنها بهتر میشود.