پیدا کردن کودکی که دوست نداشته باشد در بزرگسالی به یک ورزشکار محبوب و موفق تبدیل شود، کار بسیار سختی است. درواقع تبدیل شدن به یک ورزشکار موفق درکنار تبدیل شدن به یک دکتر یا ابرقهرمان از عادیترین آرزوهای دوران کودکی است. وقتی من ۱۰ ساله بودم و بازیهای زینالدین زیدان را تماشا میکردم بدون شک تنها آرزوی من این بود که روزی بتوانم مانند او به یک فوتبالیست درجه یک تبدیل شوم ولی بلوغ، مصدومیت و جغرافیا جلوی خیلیها از رسیدن به آرزوهایشان را میگیرند. بااینحال نهتنها نگاه کردن به ورزشکارهای موفق که تماشا کردن فیلمهای ورزشی درکنار این موضوع میتواند تاثیرات بسیار زیادی در این مسیر داشته باشد.
یادم میآید در دوران راهنمایی در یکی از روزهای مدرسه که یکی از معلمهایمان به مدرسه نیامده بود به ما گفتند که میتوانیم در سالن اجتماعات مدرسه یک فیلم سینمایی تماشا کنیم. خیلی از بچهها به خانه رفتند و خیلیها هم به سالن اجتماعات نیامدند ولی من رفتم و فیلم Remember the Titans محصول سال ۲۰۰۰ را تماشا کردم. فیلمی که دوبله شده بود و با صدای زیبای آقای محترمی که به جای دنزل واشنگتن صحبت میکرد و متاسفانه اسم شریف ایشان را نمیدانم، بنده شیفته این فیلم و شخصیتی شدم که دنزل واشنگتن آن را ایفا میکرد.
مدتها بعد وقتی در تیم منتخب مدرسه بهعنوان کاپیتان انتخاب شده بودم، قبل از بازی فینال مربی مدرسه این فیلم را برای ما پخش کرد و این بار هم غرق در تماشای فیلم شدم. مربی به ما گفته بود که برای قهرمانی باید مانند این فیلم کار تیمی، اعتماد به سایرین و تلاش زیاد را سرلوحه خودمان قرار دهیم و حرفهای او نتیجه داد و درنهایت مدرسه ما توانست قهرمان استان شود. مربی ما قصد داشت در قالب این فیلم موضوعی را به ما نشان دهد که امروزه آن را بهعنوان یکی از کلیشهایترین المانهای فیلمهای ورزشی میشناسیم؛ کار تیمی و رسیدن به هدف بزرگی که برایش میجنگیدیم.
این المانهای کلیشهای که تقریبا در تمام فیلمهای ورزشی حضور دارند دقیقا همان چیزی هستند که ما را دوباره و دوباره به سمت این فیلمها میکشاند. دراینمیان هستند فیلمهایی که کلیشهها را کنار میزنند یا داستانی واقعی را بهتصویر میکشند که فاقد این کلیشهها هستند؛ فیلمهایی مانند Million Dollar Baby و The Damned United فیلمهایی هستند که از این کلیشهها فرار میکنند و به آثاری بسیار تاثیرگذار تبدیل میشوند. بااینحال کلیشههایی که پیشتر به آنها اشاره کردیم در فیلمهای ورزشی بهخودیخود چیز بدی تلقی نمیشوند و حضورشان در این فیلمها ضروری است.
ما با تماشای یک فیلم ورزشی خوب حتی میتوانیم این کلیشهها را فراموش کنیم و از آنها لذت ببریم. همین الان فکر کنید و ببینید چند تا از این کلیشههای فیلمهای ورزشی را بهخاطر دارید؟ یک بازی مهم که آینده پروتاگونیست داستان را شکل میدهد. یک سخنرانی بسیار تاثیرگذار توسط مربی یا شخصیت اصلی داستان دقیقا قبل از رخ دادن اتفاقی بسیار مهم یا رسیدن به موفقیت دقیقا قبل از پایان بازی یا حتی یک کامبک نهایی درحالی که پروتاگونیست داستان از حریفش عقب بود و ناگهان در لحظات پایانی به پیروزی میرسد.
این کلیشهها را بارها و بارها در فیلمهای ورزشی دیدهایم و چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم این کلیشهها المانهای مهمی هستند که ما را جذب فیلمهای ورزشی میکنند. حتی اگر بدانیم و بتوانیم حدس بزنیم که در پایان فیلم چه اتفاقی خواهد افتاد بازهم از این کلیشهها لذت میبریم. اجازه دهید یک مثال بسیار ساده و جدید برای شما بزنم.
شخصی را تصور کنید که بههیچوجه فوتبال را دنبال نمیکند و بیشتر اهل فیلمهای سینمایی است. دراینمیان با اقتباس از قهرمانی رئال مادرید در چمپیونزلیگ سال ۲۰۲۲ یک فیلم سینمایی تهیه شده و این شخصی نمیداند که این فیلم براساس یک داستان واقعی است. چه اتفاقی میافتد؟ بهاحتمال زیاد حالش از این فیلم بهم میخورد چراکه داستان پر شده از این کلیشهها. در هر مرحله رئال مادرید عقب میافتد و بهطرز معجزهآسایی در دقایق پایانی نجات پیدا میکند. این موضوع یک بار جذاب است ولی در دفعات دوم و سوم جذابیتی در سینما نخواهد داشت. آن فیلم احتمالا لوسترین فیلم سینما خواهد شد و آن شخص احتمالا هیچوقت به این فیلم فکر هم نخواهد کرد.
فیلمهای ورزشی دقیقا به همین خاطر اهمیت دارند چراکه باید بهگونهای از کلیشههای پیشپاافتاده استفاده کنند که از مرز لوس بودن عبور نکنند و تاثیر خوبی از خودشان روی مخاطب بهجای بگذارند. برای مثال فیلم Moneyball با حضور برد پیت را درنظر بگیرید. تمام افرادی که فیلم را تماشا میکنند، بدون شک میدانند که شخصیت بیلی بین درنهایت به موفقیت میرسد بدون اینکه بدانند این داستان واقعی است یا خیر. میدانند درنهایت این شخصیت مزد زحمات خودش را میگیرد ولی باز هم مسیر رسیدن شخصیت به آن نقطه نهایی برایشان جذاب است.
نمایی از فیلم The Damned United و شخصیت برایان کلافِ عزیز که تیم ناتینگهام فارست با رهبری او دوبار پیاپی قهرمان چمپیونزلیگ شد
بههمیندلیل فیلمهای ورزشی تاثیرگذار هستند. ما بهعنوان مخاطب این فیلمها این موضوع را میدانیم که با تلاش زیاد میتوانیم چالشهای سخت را پشتسر بگذاریم یا اینکه با تلاش و پشتکار از فرش به عرش برسیم. حال با تماشای فیلمهای ورزشی میتوانیم این مسیر را در قالب یک اثر زیبا و جذاب که مسیر را برای ما شکل میدهد، دنبال کنیم. حالا میخواهد راکی بالبوئنا در فیلمهای راکی باشد یا رودی روتیگر در فیلم Rudy محصول سال ۱۹۹۳. این شخصیتها نماینده ما مردم عادی هستند که با تلاش خودشان به جاهای مهمی رسیدند.
درابتدای مقاله به این موضوع اشاره کردیم که احتمالا بسیاری از ما در کودکی رویای تبدیل شدن به یک ورزشکار حرفهای را داشتیم و قطعا همه ما نتوانستیم به این هدف برسیم و تنها عده کمی به ورزشکارهایی موفق تبدیل شدند. همزمان با بزرگتر شدن ما، الویتهایمان تغییر میکند یا مسائل دیگری جلوی ما از رسیدن به آن هدف را میگیرند. بااینحال با اینکه آن آرزوی دوران کودکی کمرنگتر میشود ولی هیچوقت از بین نمیرود؛ چراکه بازی هنوز جریان دارد و آن ورزشی که آرزوی حضور در آن را داشتیم همچنان به کار خودش ادامه میدهد. من نتوانستم مانند زیدان به یک هافبک درجه یک و محبوب تبدیل شوم و در همان ابتدای راه به انتهای مسیرم رسیدم ولی امروزه میتوانم از تماشای بازیکنانی مانند فدریکو والورده یا کمی قبلتر از بازی افرادی مانند یحیی توره و پل اسکولز لذت ببرم. ما به آن آرزوی دوران کودکی نرسیدیم ولی بازیکنانی که امروز تماشایشان میکنیم به آن آرزو رسیدهاند و ما میتوانیم حداقل از تماشا کردن آنها لذت ببریم.
فیلمهای ورزشی دراینمیان نقش پررنگی ایفا میکنند. بهطوریکه افرادی که بهطور حرفهای ورزشهای مختلف را دنبال نمیکنند هم میتوانند از این فیلمها لذت ببرند. فیلمهای ورزشی از دههها قبل در سینماها حضور داشتند و رفته رفته موانعی با عنوان «من اهل ورزش نیستم» یا «من از ورزش خوشم نمیآید» یا «فیلمهای ورزشی بهدرد نمیخورند» کمکم از بین رفتهاند. البته فراموش نکنید که در هر مدیوم و هر ژانری اثر خوب و بد وجود دارد و ما هم قصد نداریم که بگوییم همه فیلمهای ورزشی فیلمهای خوبی هستند.
کمی پیشتر بهطور خلاصه چند عدد از این کلیشهها را نام بردیم و حالا بهطور کاملتر آنها را شرح میدهیم. موضوعاتی که شاید در نگاه اول کلیشههایی باشند که برای برخی از اهالی سینما یک فیلم را غیرقابل دیدن میکنند ولی برای بسیاری دیگر حکم همان المانهای ارزشمندی را دارند که یک فیلم ورزشی را جذاب میکنند و میتوانند داستانی باشند از زندگی خودمان در دنیای واقعی.
احتمالا نخستین و پیشپاافتادهترین المان فیلمهای ورزشی را میتوانیم حضور یک فرد یا تیمی بدانیم که کسی از آنها توقع موفقیت ندارد. این افراد یا تیمها را معمولا با واژه آندرداگ (Underdog) توصیف میکنند و به این معنا است که این تیم یا این فرد نسبتبه سایر افراد و تیمهای حاضر در مسابقات روی کاغذ شانس کمتری دارند و کسی روی موفقیت آنها حساب ویژهای باز نمیکند. این موضوع میتواند درباره یک ورزشکار تازه کار باشد که به تازگی به سطح حرفهای رسیده و قصد دارد در همان ابتدای مسیر به بالاترین جای ممکن برسد ولی سایر افراد این توانایی را در او نمیبینند.
همچنین این موضوع میتواند درباره یک ورزشکار کهنهکار باشد که بهخاطر مصدومیت یا سایر دلایل از سطح حرفهای دور بوده و حالا میخواهد باری دیگر به سایرین ثابت کند که همچنان میتواند در همان سطح قبلی خودش رقابت کند. این موضوع میتواند درباره فرد یا باشگاهی بسیار عادی و معمولی باشد که احتمالا بهترین فرد یا تیم نیستند ولی عاشق کارشان هستند و حاضرند جانشان را در مسیر موفقیت بدهند. موضوع آندرداگ همیشه برای مخاطبها جذاب است چراکه یک فرد عادی میتواند خیلی راحت خودش را در قالب این شخصیتها ببیند و بهراحتی میتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
المان بعدی پس از آندرداگ مربوط میشود به منتور یا همان مربی و راهنما. موضوعی که بهترین شکل ممکن میتوانیم در فیلمهایی مانند محبوب میلیون دلاری و یونایتد نفرین شده که پیشتر هم به آنها اشاره کردیم، ببینیم. المانی که در آن میتوانیم شخصی را ببینیم که تمام تلاش خودش را به کار میگیرد تا شاگرد یا شاگردهایش بهترین عملکرد را داشته باشند و به موفقیت برسند. المان منتور مانند آندرداگ میتواند برای ما المانی ملموس باشد چراکه در زندگی شخصی همه ما افرادی حضور داشتند که تنها و تنها موفقیت ما برایشان اهمیت داشته است.
المان بعدی که میخواهیم درباره آن صحبت کنیم به المان منتور بسیار نزدیک است و مربوط میشود به یک سخنرانی یا صحبت انگیزشی. المانی که معمولا توسط خود منتور و مربی در فیلم بهنمایش درمیآید و معمولا از مهمترین و تاثیرگذارترین سکانسهای یک فیلم ورزشی است. این موضوع نهتنها در فیلمهای ورزشی که در سایر ژانرها هم قابل مشاهده است ولی در فیلمهای ورزشی بیشتر دیده میشود. زمانی که پروتاگونیست داستان انگیزه خودش را از دست میدهد یا از حریفش عقب افتاده، خواه یک نفر باشد خواه یک تیم کامل، پس از این سخنرانی و صحبتهای انگیزشی میتواند با قدرت بیشتری به جلو قدم بردارد. بههمینترتیب پروتاگونیست ما به آخرین المان مشترک فیلمهای ورزشی میرسد که چیزی نیست به جز «پیروزی».
المان پیروزی المانی است که همه ما میدانیم مهمترین وجه مشترک بیشتر فیلمهای ورزشی تلقی میشود. پروتاگونیست داستان پس از پستی و بلندیهای فراوان، پس از راهنمایی گرفتن از منتور و پشت سر گذاشتن جملات انگیزشی درنهایت به هدف خود یعنی پیروزی میرسد. المانی که ما بهعنوان بیننده میتوانیم از ابتدا حدس بزنیم که در انتهای فیلم حضور دارد ولی بااینحال میتوانیم از مسیری که طی میشود تا به این مرحله برسند هم لذت ببریم.
المان پیروزی یک اهمیت اجتماعی بسیار مهم دارد که معمولا بهطور ناخودآگاه تماشای آنها در فیلمهای ورزشی برای ما لذتبخش است. در دنیای واقعی همه ما در مسیرهای مختلف تلاش بسیار زیادی میکنیم و طبیعتا همیشه به پیروزی و موفقیت نمیرسیم. این تلاش میتواند در مسیر کاری باشد یا در مسیر یک رابطه عاطفی یا دوستانه یا حتی تلاش برای خلق یک اثر یا وسیله. تلاش در هر زمینهای ارزشمند است و نرسیدن به موفقیت یک امر طبیعی بهشمار میرود. در هر مسیری اگر به هدفمان نرسیدیم باید از آن شکست درس بگیریم که خود یک پیروزی تلقی میشود. حالا این موضوع را در فیلمهای ورزشی قرار دهید؛ ما با تماشای پیروزی پروتاگونیست قسمتی از ناخودآگاه خودمان را خوشحال میکنیم، قسمتی از مغزمان که در گذشته بهخاطر نرسیدن به پیروزی ناراحت شده بود و حالا میتواند مقداری هرچند کم از آن خوشحالی را تجربه کند.
البته المان پیروزی میتواند به شکلهای مختلف در یک داستان حضور داشته باشد. پیروزی هم میتواند به شکل عینی و بهمعنای واقعی کلمه در داستان فیلم به نمایش درآید یا میتواند به صورت معنوی و در لفافه در داستان بهتصویر کشیده شود. برای مثال شخصیت راکی نیازی نیست حتما کرید را شکست دهد تا برای ما حکم پیروز را داشته باشد؛ راکی در صورت باخت به کرید هم پیروز داستان قلمداد میشود. موضوعی که بار دیگر میتوانیم در زندگی روزمره خودمان هم آن را لمس کنیم. خیلی وقتها تمام تلاشمان را میکنیم ولی به پیروزی نمیرسیم. همانطور که پیشتر گفتم این موضوع خودش میتواند یک پیروزی به حساب آید اگر از آن به درستی درس بگیریم و پیام آن را دریافت کنیم.
تمام این توضیحات به این جا ختم میشود. تمام این توضیحات زیبایی و شگفتانگیز بودن فیلمهای ورزشی را بهتصویر میکشند. برای ما به عنوان بیننده و یک فرد ساده بسیار جذاب خواهد بود وقتی یک شخصیت را شبیهبه خودمان در این فیلمها میبینیم. شخصیتی که تمام تلاش خودش را میکند و حتی پس از شکست خوردن تلاش خودش را ادامه میدهد تا بتواند درنهایت به هدفش برسد. درنهایت ما پیروز هستیم، اگر تلاش خودمان را به کار بگیریم، ما پیروز هستیم. این تلاش چه در راستای پیدا کردن دوستهای جدید باشد چه در راستای اعتراض برای موضوعی که از آن راضی نیستیم. تلاش برای رسیدن به هدف مهمترین نکته است و ما نباید دست از تلاش برداریم؛ چراکه شکستهای اولیه میتوانند یک پیروزی باشند و درنهایت پیروزی نهایی را شیرینتر از همیشه میکنند.
در پایان یادتان باشد که همه ما رویاهایی داریم، برای رسیدن به این رویاها و هدفها تلاش کنیم. بههمیندلیل تماشا کردن فیلمهای ورزشی بهطور خودآگاه یا ناخودآگاه برای ما لذتبخش است چراکه میتوانند آیینهای تمامنما از خودمان در قالب داستان یک فیلم سینمایی باشند.
نظر شما همراهان عزیز و همیشگی سایت سانتروفیلم درباره فیلمهای ورزشی چیست؟ نظر خودتا را با ما و سایر مخاطبان سایت سانتروفیلم به اشتراک بگذارید.